تنها امید زندگیم لیلیاتنها امید زندگیم لیلیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

lilia my little angel

نامه ایی ازمامان خورشید پیر برای لیلیای جوان..............

روزي كه تو مرا در دوران پيري ببيني، سعي كن صبور باشي و مرا درك كني... اگر من در هنگام خوردن غذا خود را كثيف مي كنم، اگر نميتوانم خودم لباسهايم را بپوشم، صبور باش. و زماني را به خاطر بياور كه من ساعتها از عمر خود را صرف آموزش همين موارد به تو كردم. اگر در هنگام صحبت با تو، مطلبي را هزار بار تكرار مي كنم، حرفم را قطع نكن و به من گوش بده. هنگامي كه تو خردسال بودي، من يك داستان را هزار بار براي تو مي خواندم تا تو به خواب بري. هنگامي كه مايل به حمام رفتن نيستم، مرا خجالت نده و به من غر نزن. زماني را به خاطر بياور كه من براي به حمام بردن تو به هزار كلك و ترفند متوسل مي شدم. هنگامي كه ضعف مرا در استفاده از تكنولوژي جديد مي بيني، به من فرصت فراگيري ...
10 آبان 1390

سخنرانی لیلیایی

وای خدایا چقدر من خوشمزه شدم همش اقون اقون می کنم با اون صدای فسقلیم جیغ وداد راه میندازم و دل همرو میبرم تازه بابا متین زنگ میزنه صدامو واسه مامان عصی و عمه مریم میزاره میگه دخترم داره سمفونی اجرا میکنه اونوقت همش فربون صدقم میرن منم کیف می کنم یه عالمهههههههههههه مامانمم که دیگه نگواز صداهای من همچین ذوق میکنه که نگووووووووووووووووووووو تازش عادت دارم همش دست بقیرو بگیرم بزارم رو صورت واییییییییییی خدا چقذر نینی بودن سخت ولی شیرینه ...
8 آبان 1390

فرشته ای به نام دریا

لیلیا دختر عزیزم میخوام برات از یه فرشته بگم از یه فرشته ای که یه روزی اونم مامانش 9 ماه به عشق دیدنش سختی کشیده و لحظه شماری کرده اما............. 6 سال پیش 28 شهریور ماه فروزان (دوست مامان) دختری به دنیا اورد که از جنس بهشت بود اون دختر دچار معلولیت جسمی بود سندرم دان(مونگولیسم) معلولیت جسمی دریا صد درصد اما روح بزرگ اون منو شیفته خودش کرد فروزان دوست وهمساییه طبقه پایین مامان میتا بود و دختر کوچولوش دریا از 3 سالگی با من بزرگ شد روزای خوبی با هم سپری کردیم روزایی که فقط و فقط دریای کوچولو کنارم میشست و اشکامو پاک میکرد دل گرفتمو شاد می کرد وبه من امیئ زندگی میبخشید هنوزم با این که خونه مامان میتا عوض شده فروزان دریارو میاره پیشم خیلیم ت...
8 آبان 1390

سنجش شنوایی

مامانم هفته پیش منو برد بیمارستان صارم واسه سندش چنوایی بعدم ازم هی عسک گرفت اون خانم دتکره هم بهم دوا داد تا من لالا کنم بعدشم به مامانیم گفت دخملت هیچ مشتلی ندالهههههههههه فقط مامان میتای هیوونی نالاحته من بود میگفت چلا به بچم دوا دادی خانم دتکر ........حالا عسکامو ببینید لفطا...................   ...
8 آبان 1390