نامه ایی ازمامان خورشید پیر برای لیلیای جوان..............
روزي كه تو مرا در دوران پيري ببيني، سعي كن صبور باشي و مرا درك كني... اگر من در هنگام خوردن غذا خود را كثيف مي كنم، اگر نميتوانم خودم لباسهايم را بپوشم، صبور باش. و زماني را به خاطر بياور كه من ساعتها از عمر خود را صرف آموزش همين موارد به تو كردم. اگر در هنگام صحبت با تو، مطلبي را هزار بار تكرار مي كنم، حرفم را قطع نكن و به من گوش بده. هنگامي كه تو خردسال بودي، من يك داستان را هزار بار براي تو مي خواندم تا تو به خواب بري. هنگامي كه مايل به حمام رفتن نيستم، مرا خجالت نده و به من غر نزن. زماني را به خاطر بياور كه من براي به حمام بردن تو به هزار كلك و ترفند متوسل مي شدم. هنگامي كه ضعف مرا در استفاده از تكنولوژي جديد مي بيني، به من فرصت فراگيري ...
نویسنده :
خورشید
0:23